شعر جلال الدین همایی
09 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی
خون خورم در غم آن طفل كه جاى لَبَنش
ريخت دست ستم حرمله ، خون در دهنش
كودكى كآب ز سرچشمه عصمت مى خورد
گشت از سوز عطش ، آبْ سراپا بدنش
گر تن نوگل ليلا نبُود لاله سرخ
از چه آغشته به خون گشت چنين پيرهنش
غنچه اى از چمن زاده زهرا بشكُفت
كه شد از زخم سِنان ، چون گل صدبرگ ، تنش
گلشنى ساخته در دشت بلا گشت كه بود
غنچه اش اصغر و گل ، قاسم و اكبر ، سَمَنش
تشنه لب ، كشته شد آن شاه كه با خنجر و تير
گشت بُبريده و شد دوخته بر تن ، كفنش
آن كه باشد نظرش داروى هر درد ـ سَنا ـ
چشم دارم كه فِتد گوشه چشمى به منش.