کریمه

بانوی آفتاب

کریمه

  • خانه 
  • ورود 

مناجات دکتر چمران

08 اسفند 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

خدایا
آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند ،
آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند ،
آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند ،
آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.
پس خدایا ، به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند ، خیر و نیکی برسان.


شهید دکتر مصطفی چمران

 2 نظر

گذر احادیث معصومین از کوچه های مَثَل(3)

06 اسفند 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 تخم مرغ دزد، شتر دزد مى شود .  
نظير سخن امام رضا عليه السلام :اَلصَّغائِرُ مِنَ الذُّنوبِ طُرُقٌ إلَى الكَبائرِ؛  
گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگ اند.
توضيح : اگر از گناه كوچك جلوگيرى نشود، كم كم به گناهان بزرگ بدل مى شود. داستان مَثَل اين گونه است: «بچه اى تخم مرغ پخته اى از بقالى دزديد. مادرش ديد و هيچ نگفت تا دزدى عادت كودك شد با بزرگ و بزرگ تر شدنش دزديهايش نيز بزرگ تر و سنگين تر گرديد تا دزد حرفه اى شده كارش به شتر دزدى و كاروان بَرى رسيد. بالاخره دستگير و به پاى دارش بردند. مادرش را كه در معركه به حال جزع ديد به پيش خوانده از او خواست تا زبانش را جهت مكيدن در دهان او بگذارد ، باشد كه سختى مرگ بر او آسان گردد ، و همين كه مادر زبان در دهان پسر نهاد آن را با دندان به دو نيم نموده گفت: اگر آن را در آغاز دزدى جنبانده بود و ساكت نمى شد كارم به دزدى شتر و طناب دار نمى رسيد».    

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

گذر احادیث معصومین از کوچه های مَثَل(2)

10 بهمن 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

در نوميدى بسى اميد است .
نظير سخن امام على عليه السلام :لِكُلِّ ضَيقٍ مَخرَجٌ؛ 
از هر تنگنايى راه برون شدى هست.

دروغگو دور را نزديك و نزديك را دور مى كند .
برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :لاتَستَعِن بِكَذّابٍ فَإنَّ الكَذّابَ يُقَرِّبُ لَكَ البَعيدَ ويُبَعِّدُ لَكَ القَريبَ؛ 
از دروغگو يارى مجو كه دور را به تو نزديك و نزديك را دور مى نمايد .

دروغگو كم حافظه است .
نظير سخن امام صادق عليه السلام : إنَّ ما أعانَ اللّهُ [بِهِ] عَلَى الكَذّابينَ النِّسيانُجج؛ 
خداوند به وسيله فراموشكارىِ دروغگو [آدمى را] بر ضد او يارى مى كند.

توضيح: «از آن جا كه دروغ جز خودساخته و غيرواقع نيست و ضبط حافظه نمى شود ، ناگزير در هر نوبت خلاف دفعات پيش تعريف مى شود . مَثَل در جايى گفته مى شود كه كسى مطلب و حرف و حديث را به تفاوت و اختلاف بگويد» .

دروغ مصلحت آميز بِهْ ز راست فتنه انگيز .
نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يا عَليُّ! ثَلاثٌ يَحسُنُ فِيهِنَّ الكِذبُ:… والإصلاحُ بَينَ النّاسِ؛ 
اى على! در سه چيز دروغ گفتن نيكو است:… و آشتى دادن ميان مردم.

توضيح : دروغ از گناهانى است كه كليد همه بديها ناميده شده است   و در هيچ شرايط و حالتى اجازه دروغگويى داده نشده است مگر در مواردى كه مصلحتى بزرگ و خاص در آن نهفته باشد. يكى از اين موارد «اصلاح بين مردم» است كه راستگويى در آن ايجاد فتنه و دشمنى مى كند؛ بنابراين دروغ در اين موارد از حرف راستى كه بدى به بار مى آورد، برتر است.

دل كه رنجيد از كسى خرسند كردن مشكل است شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است .

نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن أحزَنَ مُؤمِناً ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَةً لَهُ ولَم يُؤجَر عَلَيهِ؛ 
هر كه مؤمنى را اندوهگين كند ، آنگاه تمام دنيا را به او ببخشد ، اين بخشش كفّاره كرده اش نمى شود و براى آن اجرى نمى برد.

دل نرنجانى كه دل عرش خداست .
برگرفته از سخن معصوم عليه السلام :قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ؛ 
دل مؤمن عرش (خداى) رحمان است.

دنيا محل گذر است .
نظير سخن امام على عليه السلام :اَلدُّنيا دارُ مَمَرٍّ؛ 
دنيا سراى گذر است.

دنيا مزرعه آخرت است .
برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلدُّنيا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ؛ 
دنيا كشتزار آخرت است .
توضيح: «زندگى در اين جهان به مزرعه اى مى ماند كه هر چه در آن بكارند در جهان باقى مى دروند؛ اگر تخم نيكى افشاندى ، نيكوكار خواهى شد و اگر تخم بدى كِشتى ، با بدكاران به عقوبت گرفتار خواهى آمد» . 

. امثال و حكم ، ج 2 ، ص 797 .
در نوميدى بسى اميد استپايان شبِ سيه سپيد است . (نظامى)
غررالحكم و دررالكلم ، ح 7293.
قند و نمك ، ص 356 .
تحف العقول ، ص 316.
امثال و حكم ، ج 2 ، ص 799 .
الكافى ، ج 2، ص 341.
قند و نمك ، ص 16 .
امثال و حكم ، ج 1 ، ص 799 . سعدى .
تحف العقول، ص 9.
امام باقر عليه السلام ؛ بحارالأنوار، ج 72، ص 236.


امثال و حكم ، ج 2 ، ص 822 . صائب .
بحارالأنوار ، ج 72 ، ص 150.
داستان نامه بهمنيارى ، ص 271 .
بحارالأنوار ، ج 55، ص 39.


امثال و حكم ، ج 2 ، ص 829 .
نهج البلاغه ، حكمت 133.
كتاب كوچه ، ج 1 ، حرف آ ، ص 325 .
عوالى اللآلى ، ج 1 ، ص 27 .
كتاب كوچه ، ج 1 ، حرف آ ، ص 325 .

برگرفته از کتاب ماه در آب ، سید محسن موسوی .

 1 نظر

خاطره جالب قرائتی از روضه خوانی خنده دارش

08 بهمن 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

من خودم به درد آخوندی نمی‌خوردم. یک عده هم غصه من را می‌خوردند و می‌گفتند: قرائتی تو در اخلاق که گیر داری، صدا هم که نداری، نمی‌توانی روضه هم بخوانی، پس به چه درد آخوندی می‌خوری؟

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه تلویزیونی پایان هفته خود، بحثی را در باره لزوم مایوس نشدن انسانها از برخی ناتوانیهای خود مطرح کرد.
وی اظهار داشت: من خودم به درد آخوندی نمی‌خوردم. یک عده هم غصه من را می‌خوردند و می‌گفتند: قرائتی تو در اخلاق که گیر داری، صدا هم که نداری، نمی‌توانی روضه هم بخوانی، پس به چه درد آخوندی می‌خوری؟ و لذا در یک روستا هم که رفتم مرا بیرون کردند. گفتند: تو نمی‌توانی روضه بخوانی. مرا بیرون کردند، یعنی نامه نوشتند به امام جمعه کاشان آیت‌الله یثربی که ما این شیخ را نمی‌خواهیم. روضه می‌خواندم و مردم می‌خندیدند.(خنده حضار).

هرچه روضه می‌خواندم مردم می‌خندیدند. نامه نوشتند بابا این را نمی‌خواهیم. من ،قرائتی روضه‌خوان ورشکسته هستم. بعد پای تخته سیاه آمدم گل کرد. اگر کسی در کنکور رفوزه می‌شود نگوید: خاک بر سرم! دو سال است پشت کنکور ماندم. برو خیاطی کن ممکن است لباس عروس بدوزی دویست هزار تومان مزدش بشود. چه کسی گفته شما حتماً دانشگاه بروی؟ ممکن است کسی در دانشگاه رد شود و در حوزه قبول شود. در حوزه رد شود و در تجارت موفق شود. حدیث داریم اگر در یک شغلی شکست خوردید، نگویید: بخت من بد است. شغلت را عوض کن.


http://www.tabnak.ir/fa/news/196949

 2 نظر

گذر احادیث معصومین از کوچه های مثل(1)

07 بهمن 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

حرمت ريش سفيد بر همه كس لازم است .
نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مِن إجلالِ اللّهِ إجلالُ ذِى الشَّيبَةِ المُسلِمِ؛
از بزرگداشت خداوند ، يكى هم بزرگداشت ريشْ سفيدِ مسلمان است.

 

حساب كسى با كرام الكاتبين بودن .
برگرفته از سخن امام على عليه السلام در دعاى كميل : … إلهى و سَيِّدى فَأسئَلُكَ … أن تَهَبَ لِي … كُلَّ سَيئَةٍ أمَرتَ بِإثباتِهَا الكِرامَ الكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلتَهُم بِحِفظِ ما يَكونُ مِنّي؛
پروردگارا ! آقاى من! از تو مى خواهم هر گناهى كه كرام الكاتبين را مأمور ضبط آنها كرده اى بر من ببخشايى ؛ همان كسانى كه آنان را به ضبط كارهايى كه از من سر مى زند ، گمارده اى .
توضيح : كرام الكاتبين ، فرشتگان مأمور نگارش اعمال خوب و بد انسان هستند ، و حساب كسى با كرام الكاتبين بودن به معناى آن است كه اوضاع او به شدت بد است و اميدى به بهبود حالش نيست . 

 

حسد درد بى درمان است .
نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَسَدُ داءٌ عياءٌ لايُزولُ إلاّ بِهَلكِ الحاسِدِ أو مَوتِ المَحسودِ؛
حسد دردى است بى درمان كه جز با نابودى حسود يا مرگ آن كه بر او حسد برده شده از بين نمى رود.


حسود هرگز نياسود .
نظير سخن امام صادق عليه السلام :لاراحَةَ لِحَسودٍ؛
حسود را آسايشى نباشد.

 

پی نوشت :
قند و نمك ، ص 303 .
الكافى ، ج 2 ، ص 165.
امثال و حكم ، ج 2 ، ص 695 .
اقبال الأعمال ، ج 3 ، ص 336.
اقتباس از فرهنگ معين ، ج 4 ، تركيبات خارجى ، ص 240 .
امثال و حكم ، ج 3 ، ص 1204 .
مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 22.
امثال و حكم ، ج 2 ، ص 696 .
الخصال ، ص 169.
دوازده هزار مثل فارسى ، ص 418 .
مشكاة الأنوار، ص 156 .

برگرفته از کتاب ماه در آب ، سید محسن موسوی ،صص116-118.

 9 نظر

گذر احادیث معصومین از کوچه های مثل

05 بهمن 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

وَ تِلكَ الأمثالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَآ إِلاَّ العَالِمُونَ؛   اين مَثَلها را براى مردم مى زنيم و جز دانشوران آنها را درنمى يابند . 
«مَثَل» يكى از گونه هاى سخن و از كهن ترين تراوشهاى انديشه فرهيختگان نامور يا بى نشان است و وظيفه انتقال سريع مفاهيم را بر عهده دارد . مَثَل ، عصاره فرهنگ ملّتها است كه در عبارتهايى كوتاه و رسا به ظهور مى رسد و اغلب در پسِ آن ، داستان يا حادثه اى نهفته است .
مَثَل جمله اى است مختصر و مشتمل بر تشبيه يا كنايه يا مضمون حكيمانه كه به سبب روانى لفظ و روشنى معنا و لطافت تركيب، شهرت عمومى يافته   ، همگان از آن در گفت و شنود روزانه استفاده مى كنند و به اين وسيله معقولى را محسوس كرده يا موهومى را به تصوير مى كشند تا در روان مردم بهتر جاى گيرد. تأثيرگذارى مَثَل بيشتر از گونه هاى ديگر كلام است و، در حقيقت ، راهى است ميان بُر و كم هزينه
براى رسيدن به هدف كه هدايت يا گمراهى كسى باشد:  يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا؛   بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را راهنمايى مى كند.
رازِ ماندگارى مَثَلها نيز يكى استفاده عمومى از آن است كه سينه به سينه از نسلى به نسل بعد انتقال مى يابد و دهان به دهان باز گو مى شود تا به دوران كنونى مى رسد . ديگر اينكه هميشه پيامها و حكمتهايى كه در قالب هنر به مردم عرضه شده اند ، ماندگارتر بوده است. از همين رو مَثَل ، به دليل وجود ظرافتهاى هنرى در پيدايش، شكل گيرى لفظ ، موسيقى و نحوه بيان، مانا شده است.

پاره اى از مَثَلهاى فارسى اقتباس از سخنان اهل بيت عليهم السلام بوده يا نظير آنها در سخن معصومان عليهم السلام وجود دارد
ما در این بخش مبه تطبیق احادیث معصومین (ع) و ضرب المثلهای امروزی می پردازیم .

آب پاكى را روى دست (به دست) كسى ريختن .
برگرفته از سخنان معصومان عليهم السلام درباره پاك كنندگى آب؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :اَلماءُ يُطَهِّرُ؛ 
آب پاك مى كند .

توضيح : «آب پاكى ، آبى است كه پس از شستشو و ازاله نجاست براى تطهير شرعى روى شى ء نجس مى ريزند . مَثَل حاضر كنايه از بيان حرف آخر و تعيين تكليف قطعى و نهايى مخاطب است در جهت خلاف اميد و انتظار او ؛ به عبارت ديگر مفهوم آن كسى را بالمرّه نوميد كردن و آخرين اميد او را نسبت به موضوع مورد نظر از بين بردن است» .



امثال و حكم ، ج 1 ، ص 5 .
كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 5 .
كتاب كوچه ، ج 1 ، حرف آ ، ص 74 .

ماه در آب ، سید محسن موسوی، ص 19.

همراه این بخش باشید منتظر نظرات شما دوستان هستم .

 3 نظر

هر روز با آقام حرف می زدم

26 دی 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی



«السلام علیک یا بقیه الله»

يكي اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟
گفتم: بفرماييد !
يه عكسي به من نشون داد، يه پسر 19، 20 ساله اي بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبري» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبري» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش، با ما حرف مي زد، ما هم مي گفتيم: چي مي گي بابا؟! محلش نمي ذاشتيم.
مي گفت: عبدالمطلب هر چي سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت …
گفت: ديد ما نمي فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته.
مي گفت: ديد همه ما داريم مي خنديم، طفلك هيچي نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهي به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد.

فرداش هم رفت جبهه. 10روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايي كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند.

وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود، اين جوري نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحيم
يك عمر هرچي گفتم به من مي خنديدند. يك عمر هرچي مي خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچي جدي گفتم، شوخي گرفتند. يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلي تنها بودم. يك عمر براي خودم مي چرخيدم. يك عمر …
اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم و آقا بهم مي گفت: تو شهيد مي شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!»


توجه کنیم  چه افرادی در کنار ما هستند شاید آنها از اولیاء الله باشند و ما غافل باشیم و زمانی متوجه شویم که دیگر زمانی برای جبران نیست .

راوی:حجت الاسلام انجوي نژاد
منبع:هفته نامه صبح صادق، ش540، ص4

 3 نظر

لاتحزن... بازم خدا هست

23 آذر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریائیت نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری .


هر  صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند. فصل اول این است : خداهمیشه با ماست .

پس بخونش با لبخند.



هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد
او گدائیست که حاجت ز گدا می طلبد



و قال ادعونی استجب لکم

 3 نظر

زنگ خطر

18 آذر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 

 نظر دهید »

نماز های کامل ما ...

05 آذر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ “ﻧﻤﺎﺯ ” ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !

ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
“ﺧﻼﺹ ” ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ “ﻧﻤﺎﺯ ” ﻧﯿﺴﺖ . . .

 3 نظر

آدمایی که خیانت نمی کنند.

01 آذر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی


یک مهندس روسے، تعدادے کارگر ایرانے استخدام کرد.
کارگرها موقع اذان نمازشونو مےخوندند.
یه روز مهندس روسے بهشون اخطار داد که اگر موقع کار، نماز بخونید آخر ماه از حقوقتون کم میکنم!
بعضےها از ترس اینکه حقوقشون کم بشه نماز رو بعد از کار میخوندن و بعضے هم همچنان اول وقت…
آخر ماه شد مهندس به اونائےکه نماز اول وقت رو ترک نکرده بودند بیشتر از حقوق عادے (ماهیانه) داد!
بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشترے دادے؟!
گفت:اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشے از کسر حقوق، نشون میده ایمانشون بیشتر از شماست؛
این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت نمےکنند همونطور که به نمازشون خیانت نکردند!

 3 نظر

سنگین ترین وزنه

29 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 1 نظر

آرایش دختران

29 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 

 3 نظر

رغبت به سوی خدا

26 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

الهی …

سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،

و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای
ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام …

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است …

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است …



” دعای 12 صحیفه ی سجادیه - بخش 1 تا 3 “

 1 نظر

شعر جلال الدین همایی

09 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 

 

خون خورم در غم آن طفل كه جاى لَبَنش

ريخت دست ستم حرمله ، خون در دهنش


كودكى كآب ز سرچشمه عصمت مى خورد

گشت از سوز عطش ، آبْ سراپا بدنش


گر تن نوگل ليلا نبُود لاله سرخ

از چه آغشته به خون گشت چنين پيرهنش


غنچه اى از چمن زاده زهرا بشكُفت

كه شد از زخم سِنان ، چون گل صدبرگ ، تنش


گلشنى ساخته در دشت بلا گشت كه بود

غنچه اش اصغر و گل ، قاسم و اكبر ، سَمَنش


تشنه لب ، كشته شد آن شاه كه با خنجر و تير

گشت بُبريده و شد دوخته بر تن ، كفنش


آن كه باشد نظرش داروى هر درد ـ سَنا ـ

چشم دارم كه فِتد گوشه چشمى به منش. 

 نظر دهید »

امیری حسین و نعم الامیر

02 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

چه کسی در کربلا، این عبارت را گفت : امیری حسین و نعم الامیر.

عمرو بن جنادة به همراه پدرش «جُنادة بن کعب» از مکه به خدمت امام شرفیاب شد.
وى در حالى که یازده سال بیشتر نداشت از امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست. ایشان فرمودند: «پدر این جوان در جنگ به شهادت رسیده، شاید مادرش راضى نباشد». او عرض کرد:

«إنَّ أُمِّی هِیَ الَّتِی أَمَرَتْنِی»؛

(مادرم به من فرمان داده است گام در این میدان بگذارم.)
به دنبال این سخن امام حسین علیه السلام اجازه دادند، وى به میدان رفت و این رجزِ به یادماندنى را خواند:


أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ               سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
امیر من، حسین است و چه نیکو امیرى؛ که شادى دل پیامبرِ بشیر و نذیر است.
عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ                       فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر
على و فاطمه پدر و مادر اویند، آیا شما براى او همانندى مى شناسید؟!
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى            لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر
طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است.


این نوجوان چون به شهادت رسید دشمن سرش را جدا کرده و آن را به سوى امام حسین علیه السلام پرتاب کرد. مادر شجاعش «بحریّه» دختر «مسعود خزرجىّ» سر فرزندش را برداشت و بوسید و با همان سر به طرف دشمن حمله کرد و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد کوبید. آنگاه برگشت و ستون خیمه را گرفت و در حالى که این رجز را مى خواند بر دشمن حمله کرد:


أَنَا عَجُوزٌ فِی النِّساءِ ضَعیفَةٌ        خَاوِیَةٌ بالِیةٌ نَحیفَةٌ
با اینکه در میان زنان، پیره زنى ضعیف، سست استخوان، فرو ریخته و لاغر اندامم،
أَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَة عَنیفَة               دُونَ بَنِی فَاطِمَةَ الشَّریفَة
ولى در حمایت از فرزندان فاطمه گرامى، ضربات مهلکم را بر شما وارد مى سازم.


پس از آن عمود خیمه را به سوى دشمن پرتاب کرد که به دو نفر از آنها برخورد کرد.

 4 نظر

دوباره محرم

01 آبان 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

 

 


ای ماه نو که نام شهیرت محرم است

باز آمدی کزآمدنت دهر درهم است

غم بارد از وجود تو ای ماه نو مدام
نی نی که در تو اشک و غم و ناله توأم است
روزت سیاه همچو شب وشب سیاه تر
اوضاع کون از تو بسی نامنظم است

 نظر دهید »

هر مانعی ، فرصتی

28 مهر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی


در روزگار قدیم، پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده اصلی قرار داد. سپس در گوشه‌ای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از جلوی مسیر برمی‌دارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌های خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. اما هیچیک از آنان کاری

به سنگ نداشتند.
سپس یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌های زیاد بالاخره موفق شد. هنگامی که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌ای زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد. پر از سکه‌های طلا بود و یادداشتی از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایی چیزی را می‌دانست که بسیاری از ما نمی‌دانیم!


سایت: tebyan.net

 نظر دهید »

زندگینامه میثم تمار

23 مهر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی

زندگی نامه ميثم تمار یکی از یاران امام علی (ع)
ميثم بن يحيي تمّار، غلام زني از بني اسد و عجمي‌تبار بود. امير مؤمنان علي عليه السلام او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار مي‌آمد.او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي عليه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت تا جايي که ابن عباس از محضر ميثم استفاده مي‌کرد.

نقل است که امير مومنان عليه السلام چگونگي کشته شدن ميثم را پيش‌گويي و به وي فرمود: تو را بعد از من دستگير مي‌کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود: تو در آخرت با من خواهي بود. پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام ميثم پيوسته به نزد آن درخت مي‌آمد و نماز مي‌گزارد.

ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام المومنين ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين عليه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت: بسيار مي‌شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش تو را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي‌فرمود. امام حسين عليه السلام نيز تو را بسيار ياد مي‌کند.

ميثم به کوفه بازگشت و در همان سال، يعني آخر سال 60 هجري، ده روز قبل از ورود امام حسين عليه السلام به عراق، توسط عبيدالله بن زياد ملعون دستگير شد و به همان نحوي که امام علي عليه السلام خبر داده بود به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.

فضائل ميثم
بزرگترين فضيلت‏يک انسان، همان ايمان و علم و تقواست که در ميثم نيز وجود داشت.اما اضافه بر اينها، گاهي برجستگيهاي خاصي در شخصيت‏يک مؤمن متقي وجود دارد که او را نسبت‏به ديگران، برتر مي‏ سازد. در اين بخش، اشاره‏اي کوتاه به بعضي از اين صفات ارزنده و امتيازات و فضايل خاص ميثم مي‏شود:

سخنوري
ميثم، بياني رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود. سخنوري ميثم تمار را از اين واقعه که نقل مي‏شود مي‏توان دريافت:
در بازار، ميثم، رئيس صنف ميوه ‏فروشان بود. هرگاه قرار بود در جايي و نزد کسي و يا موقعيت مهمي، سخني گفته شود از ميثم تمار مي‏خواستند که سخنگويشان باشد. گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا باهم به عنوان شکايت از حاکم و عامل بازار، پيش «ابن زياد» بروند که والي شهر کوفه بود. در اين برخورد و ديدار با ابن‏ زياد ميثم بود که به نمايندگي از ديگران با رشادت به سزايي سخن گفت. خود ميثم در باره اين ديدار و سخنها مي‏گويد:
ابن زياد، با شنيدن گفتارم به شگفتي افتاد و در سکوت فرورفت.همين بيان صريح و حقگويي آشکار باعث ‏شد که از ميثم کينه‏ اي در دل ابن زياد بماند.

راوي حديث در صدر اسلام
با آن استعداد خاص و موقعيت‏ خوبي که ميثم داشت، احاديث زيادي از علي(ع) شنيده بود، و آن گونه که از گفته‏ هاي پسرش بر مي‏آيد، حتي کتابي که مجموعه‏ اي از احاديث ‏بود تاليف کرده است، ليکن متاسفانه از نوشته‏ هاي او چيزي باقي نماند و راويان ديگر هم به خاطر درک نکردن موقعيت و اهميت آن به نقل از وي نپرداختند و بيشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکي از روايات ميثم در کتابهاي حديث نقل شده است. پسرانش يعقوب و صالح از نوشته‏ هاي او روايت نقل مي ‏کردند.

خبر مرگ معاويه بن ابو سفيان
ابو خالد، به صالح، فرزند ميثم خبر داد که: روز جمعه‏ اي با پدرت در شط فرات به کشتي نشسته بوديم که ناگهان باد سختي محفوظ بمانيد. اين باد، «عاصف‏» است و خبر مرگ معاويه را مي‏دهد که هم‏اکنون مرد.يک هفته بعد، قاصدي از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسيدم، گفت: مردم در امن و امان به سر مي‏برند، معاويه فوت کرده ومردم با فرزندش يزيد، بيعت کرده ‏اند.گفتم: مرگ معاويه در چه روزي واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.

ج - قيام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زياد حاکم‏ کوفه، ميثم و مختار و جمعي ديگر را دستگير و زنداني کرد. ميثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها مي‏شوي و به ‏خونخواهي حسين‏بن علي(ع) قيام خواهي کرد و همين شخص را -ابن زياد - که ما را مي‏کشد، خواهي کشت.
ابن زياد مختار را از زندان، طلبيد تا او را به قتل برساند که در همين اثنا قاصدي از سوي يزيد همراه نامه ‏اي فرارسيد که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و ميثم را به دار آويخت.

خبراز واقعه کربلا
زني به نام «جبله مکي‏» نقل مي‏کند که از ميثم تمار شنيدم که مي‏گفت: اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم مي‏ کشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک مي‏ دانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه….

آن گاه ميثم گفت: اي جبله! بدان که حسين‏بن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. اي جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شده ‏است.
جبله مي‏گويد: يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها مي‏ تابد، همچون پارچه‏ هاي رنگ ‏آميزي شده که به سرخی می زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسين ‏بن علي(ع) کشته شد!….

مزار شهيد
مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانت‏ بيشتر به ميثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه مي ‏خواست با استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردم‏ بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروان‏ علي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان مي‏دهد، الهام مي ‏بخشد، اميد مي ‏آفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.

هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند; با هم، هم‏پيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که: شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.

نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم‏» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نمي‏ديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.

صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند; خبر به «ابن‏ زياد» رسيد. ابن زياد مي‏دانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي - عليه السلام نوشته شده است.

«ميثم‏» يکپارچه تلاش و اشتياق بود. در راه تثبيت‏ حق و روشن نگاه داشتن مشعل حق و ارزشهاي اصيلي که به خاموشي مي‏گراييد، جان بر کف و شهادت‏ طلب بود. او با وارستگي و ايماني استوار و جهادي پايدار، رهروي راستين در مسير حق بود; مجاهدي سرشار از اخلاص و تجسمي والا از عقيده و جهاد بود.

سزاوار است که جويندگان حق و پويندگان راه پاکي که ميثم به انجام رسانيد، به آن يگانه اقتدا کنند و در انديشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جاي گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود.
و پيروي از اسوه‏ هاي کمال، وظيفه کمال جويان است.شهيدان، اينگونه در تداوم راهشان توسط پيروان وفادار، به حيات جاويد مي‏ رسند.سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «ميثم تمار»، که هنوز هم چراغي روشن بر سر راه انسانيت است، نور مي‏دهد و «راه‏» مي‏ نمايد.

منبع:

tarikheslam.com

مطلب مناسب برای این موضوع

 2 نظر

موضوعات

  • همه
  • سخن اهل دل
  • حکیمانه
  • ضیافت
  • عاشقانه با یار
  • پژوهشکده
  • مناسبت
  • دلنوشته
  • در محضر صحیفه سجادیه
  • واجب فراموش شده
  • شاعرانه
  • تغذیه
  • معرفی کتاب
  • شهر من آران
  • ستیا- بانوی نجیب و بلند مرتبه
  • خنده حلال

محتواها

  • درد دلی با خدا
  • همدلی مون را زیباتر کنیم
  • عید فطر از چه کسی است؟
  • شب قدر و شهدا
  • دعوت از دوستان طلبه ام برای بازدید وبلاگ اختصاصی نماز
  • شهدا می بینند
  • یا صاحب الزمان ادرکنی
  • مناجات دکتر چمران
  • گذر احادیث معصومین از کوچه های مَثَل(3)
  • آثار منفی تغذیه بر اخلاق (2)
  • نقشه کفار برای بردگی مسلمانان
  • عشق به رهبری در حضور مردم در راهپیمایی 22بهمن 93
  • زبان خوش
  • آثار منفی تغذیه بر اخلاق (1)
  • شیطان در نگاه امام سجاد(ع)
  • رزق و روزی در نگاه امام سجاد(ع)
  • گذر احادیث معصومین از کوچه های مَثَل(2)
  • فایده های باطنی کم خوری
  • روایاتی درباب زیارت فاطمه معصومه سلام الله علیها بنت موسی بن جعفر علیهما السلام
  • پیامک های وفات حضرت معصومه (س)

تدبر در قرآن

آیه قرآن

ذکر ایام هفته

ابزار

حدیث موضوعی

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

کریمه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
  • تماس

اوقات شرعی

اوقات شرعی

جستجو

وصیتنامه شهدا

وصیت شهدا

آمار بازدید

آمارگیر وبلاگ

آمار

  • امروز: 19
  • دیروز: 13
  • 7 روز قبل: 134
  • 1 ماه قبل: 644
  • کل بازدیدها: 50126

بالا برنده صفحه


ابزار پرش به بالا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • رهگذر
  • 0marziyeh

کاربران تصادفی

جستجو

  • بانوی آفتاب
  • تماس