فرض کن ...
فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه وسالم ز همه داراییت
داری آن قدر که یک هَديه برايش بخري؟
حاضري گوشي همراه تو را چك بكند؟
با چنين شرط كه به حافظه دستي نبري؟
واقفي بر عمل خويش تو بيش از دگران
ميتوان گفت تو را شيعه ي اثني عشري؟
اللهم عجل لولیک الفرج
صبح امید
صبحت بخیر آقای من آقای دلتنگی
صبحت بخیر آقای من آقای تنهایی
من دور افتادم ازت اما تو نزدیکی
امروزمو با تو شروع کردم که اینجایی
گنــاه مـن به انتـظــار تــو نشستنــه
نشستــه عاشقــی گناهه عشق رفتنه
اگر که دلخوشی به من، گناه از تو نیست
اگــرکـه خیســه چشم تـو ، گنــاه از منه
اَللهم اَرنی الطلعه الرشیده
دیگــه جــونم به لـب رسیــــده
همه دنیا ازم بریده ، تو اما نــه
عهد میبندم دیگه اشکاتو در نیارم
ولــی سختـــه دووم بیـــارم
توی عشق تو کم میزارم تو اما نه
تو هفته ای دوبار گریه میکنی برام
تو هفته ای دوبار توبه میکنی بجام
تو منتظرتر از منی تموم شه غیبتم
دروغ میگم عاشقم ولی بزار بیام
خدا کنه بهم نگی تمومه فرصتت
دعا بکن که خوب بشم اقا به حرمتت
یه کاری کن که من نشم دلیل گریه هات
یه کاری کن نشم دلیل طول غیبتت
بارانی
باز باراني شدم انگار مي آيد كسي
اين تو و اين نبض من، بشمار، مي آيد کسی
ذهن آبادي هنوز از قصه و رويا پر است
باز هم دست دعا بردار مي آيد كسي
گرچه اين دلواپسي ها ساده و تكراري اند
شك ندارم، بعد از اين تكرار مي آيد كسي
دست هاي منجمد تلفيق تيغ و آهن است
شعر بي جان مرا بگذار مي آيد كسي
اي نگاهت سبز نامت سبز خسته نيستي؟
دست هايت را به من بسپار مي آيد كسي
يك نفر از پشت در آهسته پچ پچ كرد و گفت:
باز باراني شدم انگار مي آيد كسي
اللهم عجل لولیک الفرج
طالب خون خدا ، متی ترانا و نراک
أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟
… إِلى مَتى أَحارُ فیکَ یا مَوْلاىَ وَ إِلى مَتى، وَ أَىَّ خِطابٍ أَصِفُ فیکَ وَ أَىَّ نَجْوى،
… هَلْ مِنْ مُعینٍ فَأُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَ الْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟
هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنى عَلَى الْقَذى؟
هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟
هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟ مَتى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوى؟
مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغادیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرُّ عَیْناً؟
مَتى تَرانا وَ نَراکَ …
طالب خون خدا متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک
چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک
صبح جمعه نالهام أین معزُّ الاولیاست
میزنم تو را صدا، متی ترانا و نراک
نیمههای دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک
میزند تو را صدا از سر نیزهها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک
چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک
زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک
چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک
چهره بگشا و ز آینۀ خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک
“میثم” از خون خدا با تو سخن گفت بیا
پسر خون خدا، متی ترانا و نراک
آرزوی منتظر
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ ، جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن ، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که : این جمعه هم گذشت
مولا ! شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
سید حمید رضا برقعی
اذن امام زمان (عج)
میخواهم اگر اذن دهی یارتو باشم تا صبح فرج عاشق بیدارتو باشم
باید نگذارم برسد خواب به چشمم تا منتظر لحظه ی دیدار تو باشم
سخنان امام حسین (ع) در سوگ یاران
امام حسین (ع) در سوگ ده تن از افراد مورد علاقه و یاران خویش که با حزن و اندوه سخن گفت ، عبارت بودند از :
1- علی بن الحسین (ع) (علی اکبر) : زمانی که وی به شهادت رسید ، حضرت ، بالین او آمد و فرمود:
«قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوكَ يا بُنَيَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ الرَّسولِ! ، عَلَى الدُّنيا العفا …»
« خدا بکشد مردم ستمگری که تو را کشتند ، اینان تا چه اندازه بر خدا و به هتک حرمت رسول خدا(ص) بی پروا شده اند ،پس از تو ، اُف بر این دنیا !».
2- عباس بن علی (ع) : وقتی عباس(ع) به فیض شهادت نایل گشت ، امام حسین (ع) بالین او حاضر شد و فرمود:
«الان انکسر ظهري و قلت حيلتي و شمت بي عدوي»
«اکنون پشتم شکست، چاره اندیشی ام اندک و زبان شماتت دشمن بروییم باز شد ».
3- قاسم بن حسن(ع) : آن گاه که وی به شهادت رسید، امام (ع) بالین او حضور یافت و فرمود :
«بعـدا لقـوم قـتـلوك و خصصهم فیک رسول الله (ص)»
«دور باد از رحمت خدا! گروهی که تو را به شهادت رساندند، جدت رسول خدا (ص) در روز رستاخیز در این زمینه با آنان دشمنی کند.»
سپس فرمود:
«عَزَّ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ»
«بر عمویت بس دشوار است که او را به یاری خود فراخوانی، ولی نتواند به تو پاسخ مثبت دهد».
4- عبدالله بن حسن (ع) : هنگامی که عبدالله به شهادت رسید، امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و فرمود:
« یابن اخی ! اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِين»َ.
«فرزند برادر! صبر وشکیبایی ورز و از آن امید خیر داشته باش که خداوند تو را به دنیای پا ک وشایسته ات ملحق خواهد ساخت…».
5- عبدالله بن حسن(ع) : زمانی که او به شهادت رسید، امام حسین (ع) خون گلویش را به آسمان پاشید و عرضه داشت:
«اللهم لا يكن اهون عليك من دمٍ فصيل».
«خدایا! ارزش خون او که از خون بچه ناقه صالح درنزد تو کمتر نیست».
6- مسلم بن عوسجه : هنگامی که مسلم به شهادت رسید، امام (ع) بالین وی حاضر شد و فرمود: «رحمک الله یا مسلم!» «ای مسلم ! خداوند تو را مشمول رحمت خویش گرداند» و این آیه شریفه را تلاوت فرمود : *فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تبدیلا* .
7- حبیب بن مظهر: آن گاه که وی به فیض شهادت نایل گشت ، امام حسین (ع) بالین سر او آمد و فرمود :
«عندالله احتسب نفسي و حماة اصحابي»
« بذل جان خود و شهادت یارانم را در پیشگاه خدا ذخیره می نهم » .
8- حربن یزید ریاحی : هنگامی که وی به شهادت رسید ، حضرت بر بالین وی قرار گرفت و فرمود:
«انت كما سمتك امك حر فی الدنیا وسعید فی الاخره».
«همان گونه که مادرت تو را نام نهاده ، در دنیا آزادمرد و درآخرت سعادتمندی».
9- زهیر بن قین : آن گاه که زهیر شربت شهادت نوشید، امام بر بالین آمد و فرمود :
«لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر ».«زهیر ! خداوند تو را از رحمت خویش دور ندارد و قاتلانت را لعنت کند و به سان کسانی که به صورت میمون و خوک درآمدند ».
10- جون برده ابوذر: زمانی که جون به شهادت رسید ، حضرت بالین او حاضر شد و فرمود:
«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و عرف بينه و بين محمد و آل محمد».
«خدایا! چهره اش را سفید، بدنش را خوشبو و میان او و محمد و خاندانش ،آشنایی بیشتر قرار ده »
سلحشوران طف ، ص 274-275