ماجرای پیغام داش علی که آیت الله مجتهدی به امام رضا (ع) رساند
ماه رمضان و محرم و صفر، عرق خورها عرق نمی خوردند. یکی را من می دیدم شب عید فطر شیشه مشروب دستش بود میرفت خانه! پیرمرد هم بود. میرآب بود. میرآب میآمد شب ها در خانه ها را میزد میگفت: آب! آن موقع آب لوله کشی نبود، شما شب از خواب بیدار می شدی و آب می آمد درب خانه شما! پیر مرد شب عید فطر شیشه عرق دستش بود. ولی روزه می گرفت. ماه رمضان عرق نمی خورد.
داش های قدیم. یک راه آشتی داشتند. لذا چون یک راه آشتی داشتند، موفق به توبه میشدند، عاقبت بخیر می شدند، چون یک حساب جاری با خدا داشتند. یک رابطه کوچکی با خدا داشتند. ماه رمضان، محرم و صفر عرق نمی خوردند. نا اهل هایمان به از اهل های حالا بودند
ماجرای پیغام حاج علی تک تک که آیت الله مجتهدی به امام رضا رساند
حاج علی تک تک در محل ما، پهلوان بود. هشتاد-نود سال هم عمر کرد. زورخانه اش الآن هم هست. می آمد اینجا برای نماز. تک تک به او میگفتند، چون چاق بود؛ وقتی راه می رفت مثل ساعت تک تک میکرد. خودش به خودش می گفت: داش علی. خدا بیامرزدش. خیلی علاقه به من داشت. دو سه دفعه هم در خانه کلّه پاچه درست کرد، ما را دعوت کرد. یک دفعه من می خواستم بروم مشهد، مرا دید. گفت: می خواهی بروی مشهد؟ گفتم : بله . گفت: آنجا که می روی به امام رضا (ع) بگو: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت.
ما هم رفتیم. آنجا در حرم داشتم زیارت نامه می خواندم، یک دفعه یاد پیغام این پهلوان افتادم. به امام رضا(ع) گفتم: داش علی، تهران، یک چیزی در گوش من گفت، من نفهمیدم چه گفت. همین! آمدیم دیدیم کارش درست شده. [دلش] بی سیم کار میکرد. داش ها عقیده داشتند. چون عقیده داشتند با همان عقیده بی سیم تماس میگرفتند. من عین جمله را گفتم: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت. کارش درست شد. پهلوان بود. وقتی نرمش شنا می رفت، همین طور علی علی می گفت، اشکش اینقدر می آمد که من شنیدم کف زورخانه اشکش جاری می شد.
صفحات: 1· 2