سخنان آتشین امام سجاد (ع)با کوفیان(2)
10 آذر 1393 توسط محبوبه عظیم زاده آرانی
گريستند، ناله بر آوردند؟ يا هلهله کردند و کف زدند!
هر چه بود، فضاي بيابان آرام نبود.
حذيم بن شريک اسدي روايتگر آن صحنه مي گويد:
علي بن الحسين (ع) با اشاره از مردم خواست تا قدري آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاي ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز کرد و بر پيامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اي مردم! آن که مرا مي شناسد، سخني با او ندارم ولي آن کس که مرا نمي شناسد، بداند که من علي بن الحسين فرزند امام حسين هستم که در کنار رود فرات، با کينه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بي اين که جرمي داشته باشد و حقي داشته باشند!
من فرزند کسي هستم که حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اويم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهايي و بي ياوري - بي آن که کسي را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براي او بشکافد - به شهادتش رساندند.
و البته اين گونه شهادت،
- شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت -
افتخار ماست!
هان، اي مردم اي کوفيان!
شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايي را که براي پدرم نوشتيد!
نامه هاي سراسر خدعه و نيرنگتان را!
در نامه هايتان با او عهد پيمان بستيد و با او بيعت کرديد! ولي او را کشتيد، به جنگ کشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واي بر شما! از آنچه براي آخرت خويش تدارک ديده ايد!
چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اکرم (ص) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهيد کرد.
هر چه بود، فضاي بيابان آرام نبود.
حذيم بن شريک اسدي روايتگر آن صحنه مي گويد:
علي بن الحسين (ع) با اشاره از مردم خواست تا قدري آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاي ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز کرد و بر پيامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اي مردم! آن که مرا مي شناسد، سخني با او ندارم ولي آن کس که مرا نمي شناسد، بداند که من علي بن الحسين فرزند امام حسين هستم که در کنار رود فرات، با کينه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بي اين که جرمي داشته باشد و حقي داشته باشند!
من فرزند کسي هستم که حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اويم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهايي و بي ياوري - بي آن که کسي را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براي او بشکافد - به شهادتش رساندند.
و البته اين گونه شهادت،
- شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت -
افتخار ماست!
هان، اي مردم اي کوفيان!
شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايي را که براي پدرم نوشتيد!
نامه هاي سراسر خدعه و نيرنگتان را!
در نامه هايتان با او عهد پيمان بستيد و با او بيعت کرديد! ولي او را کشتيد، به جنگ کشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واي بر شما! از آنچه براي آخرت خويش تدارک ديده ايد!
چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اکرم (ص) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهيد کرد.
صفحات: 1· 2